آينده در دست زنان است
(بخش دوم)
اشرف بروجردي
واقع آن است، اگر رويكرد تحولي به باور مردان جامعه به ويژه مديريت كلان اجتماعي و باور خود زنان به خوبي شكل بگيرد آنها در عرصه انديشه و دانش محل رجوع ديگر صاحبنظران قرار خواهند گرفت پس عمق بخشيدن به فهم و درك علمي نخستين معبر رشد و شكوفايي زنان خواهد بود. در حال حاضر زنان تحصيلكرده و نيز زنان باسواد جمعا ۹۵درصد زنان جامعه را تشكيل ميدهند كه از ميان آنها ۲۵درصد داراي تحصيلات تكميلي و در مجموع ۳۳درصد از زنان ايراني داراي تحصيلات تكميلي عضو هيات علمي هستند، بنابراين چنانچه زنان بخواهند در آينده اين جامعه و در بخش علمي و دانشگاهي ايفاي نقش كنند بايد متصرف مناصب علمي و دانشگاهي بشوند تا جايي كه تعداد زنان عضو هيات علمي با تعداد مردان برابري كند. هر چه كشورها توسعه يافتهتر باشد شكاف بين توسعهيافتگي زنان و مردان كاهش مييابد، لذا بهبود وضعيت زنان جزو الزامات اصلي در بهبود شاخصهاي توسعه در هر جامعه است. دومين نمايه رشد و توسعه جايگاه زنان در آينده اين سرزمين حضور آنان در عرصه مديريت سياسي است. البته اين مساله مورد ابتلاي تقريبا اكثر يا شايد بتوان گفت همه زنان جهان است تا جايي كه آمار شاخص شكاف جنسيتي در عرصه بينالملل در سال ۲۰۲۰ حدود 4/31 درصد ارزيابي شده است در ۱۰۱ كشور از ۱۴۹ كشور مورد مطالعه پيشرفت كمي ايجاد شده اگر چه چشمگير و سريع نيستند بهطوري كه هيچ كشوري نتوانسته به برابري دست يابد. جهان بزرگترين شكاف جنسيتي را در عرصه توانمندسازي سياسي زنان تجربه ميكند كه 3/75 درصد در سال ۲۰۲۰ برآورد شده است. در هر صورت اكنون در ميان ۱۴۹ كشور فقط ۱۷ زن در جايگاه رياست دولت يا نخست وزير قرار دارند و ۲۱ درصد از جايگاههاي وزرا در سراسر جهان به زنان اختصاص داده شده و در ۸۵ كشور از ۱۵3 كشور مورد مطالعه اصلا زنان در پنجاه سال اخير در راس كشور حضور نداشتهاند. در مورد پارلمان هم بر اساس آمار اتحاديه بينالمجالس متوسط حضور زنان در پارلمانهاي ملي در سال ۲۰۲۰، تنها ۲۵ درصد ارزيابي شده است و در ايران اين رقم فقط 9/5 درصد در مجلس يازدهم برآورد ميشود كه نشان از پايين بودن سطح مشاركت زنان در عرصه سياست است. اگر بخواهيم چشماندازي براي آينده ايران ترسيم كنيم با اين ميزان مشاركت چند سال بايد صبر كنيم تا شكاف جنسيتي برطرف شود؟ زنان چه اقدامي براي برطرف كردن شكاف جنسيتي در عرصه مشاركت سياسي بايد انجام دهند؟ در حالي كه حضور در مناصب مديريتي و سياسي ميتواند نقشآفرينترين اثر حضور زنان را به همراه داشته باشد، بنابراين غير از اراده مديران ارشد و حاكميت جامعه دومين نقشآفريني در عرصه توانمندي علمي ميتواند باشد. زنان با توانمندي صاحبنظري علمي ميتوانند شكاف را كاهش دهند، لذا تحمل مخاطرات آبرويي و طردشدگي را با مقاومت خود بايد پاسخ دهند. اظهارات علمي و دانشي كمك موثري خواهد بود در گام سوم مشاركت اقتصادي است كه به مدد ميآيد. زنان بايد در عرصه اقتصاد از توانايي و ظرفيت مناسبي برخوردار شوند اين هم از مواردي است كه در سطح جهان زنان را از عرصه اجتماع دور داشته و اصولا شكاف اقتصادي بر شكاف سياسي اثرگذار است. وقتي نرخ مشاركت زنان به عنوان نيروي كار در ايران فقط ۱۳ درصد است در حالي كه اين نرخ براي مردان به 4/71 درصد ميرسد بهطور طبيعي شكاف اقتصادي افزايش مييابد كه براي رفع آن با توانمندي زنان در حوزه اشتغال علاوه بر دانش ميتواند موجب كاهش شكاف جنسيتي شود. مطالبه سهميه ۳۰درصد مشاركت مديريت زنان در سالهاي اخير نتوانست اثربخشي لازم را داشته باشد، اما اراده و سليقه مديران ارشد جامعه ميتواند به كمك آيد و مشكل را كاهش دهد بنابراين اگرچه در عرصه اقتصاد زنان خود بايد فعال شوند اما از آنجا كه حضور در عرصه سياست و مديريت تابعي از سليقه و اراده مديريت ارشد نظام است، ميتوانند از عرصه علم و دانش و اقتصاد بهره ببرند. چشمانداز آينده بسيار سخت و تقريبا نيازمند يك جنگ تمام عيار با مديريت و حاكميت راس نظام است. آن هم در شرايطي كه زنان آسيبهاي فراواني را تحمل ميكنند اعم از خشونت خانگي، فرار از خانه، ازدواج تحميلي آن هم در سنين پايين، محروميت از ظرفيت اجتماعي و فرهنگي و ورزشي كه براي مردان فراهم است و زنان از آن محروم هستند، قتلهاي ناموسي و خودكشي زنان و دختران جوان از فشارهايي كه بر آنان وارد ميشود و بالاخره چهارمين عامل در چشمانداز آينده زنان در جمهوري اسلامي ايران كه ميتواند تفاوت و تغيير معناداري براي حضور زنان در عرصه سياست و اجتماع را تحقق بخشد، همبستگي زنان از هر نوع جناح و فكر و نحله سياسي و اجتماعي است. تقريب آرا و انديشه زنان براي كاهش شكاف جنسيتي، ارتقا و رشد و توسعه حضور زنان در اجتماع خواهد بود. در اينجا بحث از همبستگي فكري است در حوزه امور مربوط به زنان و نه همبستگي ساختاري يا تشكيلاتي كه امري غيرممكن ميتواند باشد. بنابراين اگر به آينده بهتر براي زنان ميانديشيم و زنان را در تراز مديريت كلان جامعه طالب هستيم ابتدا بايد گفتمان مشتركي ميان همه زنان دستاندركار، نگران و تلاشگر عرصه افزايش حضور زنان در سياست، اقتصاد و مديريت و دانش محوري آنان شكل بگيرد. گفتمان مشترك اگرچه ملزوماتي همچون آموزش، توانمندي، تخصص و تجربه را نياز دارد تا در سالهاي آتي شاهد شكوفايي و درخشش حضور آنان باشيم، اما اين موضوع علاوه بر اينكه به سليقه و اراده مديران ارشد بستگي دارد باور خود بانوان و ايستادگي و مقاومت آنها در برابر موانع ميتواند تاثير زيادي داشته باشد. پس عجالتا سال 1420 را به عنوان سكوي رسيدن به اين شكوفايي در نظر بگيريم و با مطالعه همه جوانب و بر اساس وقايع و حوادث ساختاري و قانوني براي خود چشماندازي واقعبينانه ترسيم كنيم كه علاوه بر اينكه اميدوارانه باشد به دور از واقعيتهاي اجتماعي نباشد تا جنبه شعار به خود نگيرد. به اميد آن روز.